دانش سبز

دانش سبز

یادگیری خرد و دانش ناب

عصر دودویی

در بخش های اول و دوم و سوم تا جایی پیش رفتیم که هرمان هولریث از دستگاه دودویی برای اختراع خود استفاده کرد که با این کار نگاه بشر به این ایده باز شد.


همانطور که گفتیم سال 1854، «جورج بول» (George Boole) مفهومی منطقی موسوم به «جبر بولی» را پیشنهاد کرد؛ زیرمجموعه ای از علم جبر که در آن ورودی و خروجی عملیات منطقی تنها می توانستند دو مقدار داشته باشند: درست و غلط . البته این امکان هم وجود داشت که مقادیر صفر و یک به آنها اختصاص داد. این واقعیت که مدارهای رله ی دودویی (سوییچ های ساده ای که با جریان الکتریکی کنترل می شدند) را می توان در نقش «دروازه های کنترلی» برای انجام عملیات های بولی استفاده کرد، عموما به ریاضیدان و مهندس آمریکایی «کلود شانون» (Claude Shannon) نسبت داده می شود که پایان نامه ی دانشگاهی اش در سال 1937 ، تاثیر و نفوذ مهمی در این زمینه بر جای گذاشت.


کلود شانون


اصول نظری کار خیلی ساده بود. چیدمان صحیح رله ها می تواند خروجی ای تولید کند که با دو مقدار ورودی کنترل می شود. برای نمونه، یک دروازه ی «و» (AND) تنها در صورتی سیگنال را عبور می داد که جریانی الکتریکی در هر دو ورودی اش وجود داشت، اما برای تولید سیگنال خروجی در یک دروازه ی «یا» (OR) کافی بود تنها در یکی از ورودی ها جریان وجود داشته باشد. شبکه های متشکل از تعداد زیادی از این دروازه های منطقی قادر به انجام محاسبات بودند و عملیات های منطقی پیچیده را با سرعتی بالا روی مجموعه ای از ارقام دودویی انجام می دادند.

با وجود این همزمان افراد دیگری هم با ایده ی استفاده از رله ها برای ساخت کامپیوتر از راه رسیدند. در همان سال 1937 ، محققی به نام «جورج استیبیتز» (George Stibitz) که در مجموعه ی «آزمایشگاه های بل» در نیوجرسی آمریکا کار می کرد، شبکه ی منطقی ساده ای را با استفاده از مجموعه ای از رله و لامپ رشته ای روی میز آشپزخانه اش سرهم کرد. سال بعد، روسای استیبیتز در آزمایشگاه بل از او خواستند دستگاهش را به شکل یک دستگاه محاسباتی الکترومکانیکی کامل توسعه دهد. به این ترتیب، کامپیوتر «Complex Number» در ژانویه ی 1940 تکمیل شد که تا سال 1949 هم مشغول کار بود، اما از آن جا که قابل برنامه ریزی نبود، نمی توان آن را یک کامپیوتر واقعی دانست.


جورج استیبیتز


در همین زمان و در سوی دیگر اقیانوس اطلس، «کنراد زوس» (Conrad Zuse)، مهندس و علاقه مند علوم محاسباتی، مشغول کار روی مسئله ی مشابهی بود.

در سال 1938، زوس با بودجه ای محدود، یک ماشین محاسب دودویی به نام«Z1» ساخت که کاملا مکانیکی بود. طی چند سال بعد و با سرمایه گذاری ارتش آلمان، زوس ماشین «Z2» و در سال 1941 ماشین «Z3» را ساخت. دستگاه سوم به جای سوییچ های مکانیکی از رله های الکترومکانیکی استفاده می کرد و به مراتب قابل اعتمادتر بود. اما با اوج گیری جنگ جهانی دوم، اولویت های ارتش آلمان تغییر کرد و به همین دلیل با درخواست بودجه ی زوس برای جایگزینی رله های دستگاهش با لامپ های تمام الکترونیکی مخالفت کردند.


کنراد زوس


ادامه دارد...


منابع:

کتاب 6 نظریه ای که جهان را تغییر داد، اثر پل استراترن

کتاب آشنایی با آلن تورینگ، اثر پل استراترن

مجله دانستنیها شماره 182

۲۸ تیر ۹۶ ، ۱۰:۰۰ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰

جهان صفر و یک

در بخش اول و بخش دوم به کامپیوتر های مکانیکی پرداختیم. (برای انسجام متن و مفاهیم به بخش های پیش حتما رجوع کنید)
 دستگاه جدید بابیج، معماری درونی ماژولار داشت و از واحدهای مجزایی تشکیل می شد که محاسبات را انجام می دادند انجام می دادند و حافظه ی داخلی داشت که می توانست اعداد را ذخیره سازی و بازیابی کند. الگوریتم ساده ی این دستگاه را «آدا لاولیس» (Ada Lovelace) نوشته بود؛ دختر لرد بایرون و ریاضیدانی بااستعداد که بیشتر به عنوان نخستین برنامه نویس دنیا شناخته می شود.
همان طور که گفتیم متاسفانه بابیج پیش از آن که سال 1871 از دنیا برود، تنها موفق شد بخش هایی از موتور تحلیلی خود را بسازد. فرزندش هنری، نتوانست پشتیبانی مالی کافی برای ادامه ی کار پیدا کند و ایده های بابیج برای چندین دهه به فراموشی سپرده شد.

بابیج خصوصیات اساسی کامپیوترهای مدرن را تعیین کرده بود، ولی ماشین او یک ضعف مهم داشت. ماشین او بر اساس ریاضیات اعشاری کار می کرد. این مشکل توسط کارهای یک از معاصرانش به نام جورج بول حل شد. جورج بول که فرزند یک کفاش اهل لینکلن بود، در سال 1813 متولد شد. اگرچه او کاملا خودآموخته بود، چنان استعداد فکری از خود نشان داد که در کودکی به استادی ریاضیات در کالج کویینز منصوب شد.

جورج بول

در سال 1854 بول «پژوهش درباره قوانین اندیشه» را منتشر ساخت که اکنون به نام جبر بولی خوانده می شود. در این پژوهش بول می گفت که منطق شکلی از ریاضیات است تا فلسفه. منطق همانند هندسه، بر پایه ی قضایای ساده ای بنا شده است. و همانطور که حساب کارکردهای ساده ای نظیر جمع، تفریق، ضرب و تقسیم را دارد، منطق را نیز می توان به عملگرهای ساده ای نظیر «و» (AND) ، «یا» (OR) و «نه» (NOT) تقلیل داد. این عملگرها را می توان در یک دستگاه دودویی ( 0 و 1 ) به کار انداخت. (در حالی که دستگاه دهدهی از 10 رقم تشکیل شده است، دستگاه دودویی به همان تریق کار میکند اما فقط با 2 رقم). «درست» و «نادرست» منطق به صفر و یک در دستگاه دودویی تبدیل شده است. جبر دودویی هر قضیه منطقی را، به هر تعداد موضوعی هم که داشته باشد، به یک رشته علایم دوتایی تقلیل می دهد. این موضوع را می توان روی نوار کاغذی نشان داد که جبر دوتایی به یک تعداد سوراخ (و بدون سوراخ) تبدیل می شود. به این ترتیب تمامی «بحث» منطقی یا برنامه را به آسانی می توان به یک ماشین داد.
در دستگاه دودویی ماشین ها می توانستند دستورهای منطقی را بفهمند و ریاضیات آن ها با روشن/خاموش کردن سوییچ الکتریکی کاملا تطابق داده شد. در نتیجه دستگاه دودویی (یا بیت) سرانجام واحد اساسی در دستگاه های کامپیوتری شد.

اما تا این موقع پیشرفت های جداگانه بابیج و بول شناخته نشد. تا آن جایی که جهانیان می دانستند پیشرفت مهم بعدی توسط «هرمان هولریث» (Herman Hollerith) یک آماردان آمریکایی حاصل شد. هولریث یک «ماشین سرشماری» اختراع کرد که می توانست کارت هایی را که تا 288 سوراخ داشتند، بخواند و می توانست اطلاعات را در خود ذخیره کند. ماشین الکترومکانیکی او می توانست تا 80 کارت را در یک دقیقه بخواند. این کارت ها را می شد با سرعت بالا از یک «جدول بند» (Tabulator) الکترومغناطیسی عبور داد که در نقاطی که جریان از سوراخ ها رد می شد، پالس هایی الکتریکی را ثبت می کرد. سامانه ی کارآمد هولریث، روش کار با داده ها و پردازش آن ها را دگرگون کرد. هنگامی که این ماشین برای سرشماری سال 1890 در آمریکا به کار گرفته شد، توانست تمام اطلاعات را در ظرف شش هفته پردازش کند. (پردازش سرشماری قبلی در سال 1880 سه سال طول کشیده بود.) در سال 1896 هولریث وارد کارهای تجارتی شد و شرکت ماشین های تنظیم کننده را به راه انداخت که بعد به شرکت ماشین های تجارتی بین المللی (IBM) تبدیل شد.

هرمان هولریث

ویژگی ذاتی جدول بند هولریث که به شکل دو وضعیت ممکن «روشن» یا «خاموش» نمود پیدا می کرد، ایده ی باینری (دودویی) بود که معادل صفر و یک کامپیوتر های امروزی است. لایبنیتز نخستین کسی بود که مبنای اعداد دودویی را در اوخر قرن هفدهم میلادی بررسی کرد و متوجه شد استفاده از آن باعث تسهیل انجام محاسباتی خاص می شود.


ادامه دارد...

منابع
کتاب 6 نظریه ای که جهان را تغییر داد، اثر پل استراترن
کتاب آشنایی با آلن تورینگ، اثر پل استراترن
مجله دانستنیها شماره 182
۲۶ تیر ۹۶ ، ۱۹:۲۰ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰

پدر علم کامپیوتر

در بخش پیش تا اختراع مهم ماری ژاکارد پیش رفتیم. روش ژاکارد هنوز هم برای بافتن الگوهای پیچیده به کار می رود. ماشین های حساب مکانیکی پیچیده، مفهوم برنامه نویسی، تئوری اعداد حساب کردنی - یعنی عناصر اصلی کامپیوتر های مدرن - داشتند ظاهر می شدند. اما فقط یک نابغه تشخیص داد که چگونه این عناصر مجزا را می توان با همدیگر ترکیب کرد. « چارلز بابیج » را عموما پدر کامپیوتر می شناسند. مانند هر نابغه ای در زمینه های عملی، او بدجوری به معنی واقعی کلمه غیرعملی بود. اما اکتشافات و دستاورد های او یک قرن جلوتر از زمانش بود.

بابیج در سال 1791 متولد شد و ثروت فراوانی را به ارث برد. او که جوان مهربانی بود به سرعت استعدادی استثنایی در زمینه ی ریاضیات نشان داد. او به طور موفقیت آمیزی برای معرفی حساب لایب نیتز به بریتانیا فعالیت کرد.


چارلز بابیج


بابیج خود را متوجه مشکل دیگری کرد که دانشمندان بریتانیایی را به زحمت انداخته بود - یعنی اشتباه های مکرری که در چاپ جدول های ریاضی و ستاره شناسی به وفور دیده می شد. مثلا چاپ اول جدول های دریایی برای تعیین طول و عرض جغرافیایی در دریا حاوی بیش از هزار اشتباه بود.

بابیج اعتقاد داشت که برای حل مسئله ی جدول های اشتباه فقط یک پاسخ وجود دارد. لازم بود تا یک ماشین محاسبه بزرگ، چند منظوره و بدون خطا ساخته شود. بابیج پس از موفقیت در دریافت کمک از دولت بر آن شد تا «ماشین تفاضل شماره 1» مشهور خود را بسازد. این کار بسیار عظیم و بلندپروازانه ای بود. ماشین بابیج نه تنها قرار بود بتواند تا 20 رقم را محاسبه کند، بلکه قرار بود یک ررشته اعداد را هم حفظ کند و آن ها را جمع بزند. محاسبات ماشین به جمع زدن محدود می شد، زیرا از شیوه ی مجموع تفاضل ها استفاده می کرد. در این روش از چند جمله ای ها (فرمول های جبری که حاوی چندین عبارت هستند) و این واقعیت که دارای یک اختلاف ثابت هستند استفاده می شود. به عبارت ساده تر:

اگر:

f(x) =  2x + 1

x = 1   2   3   4  ...

f(x) = 3  5  7  9  ...

...  2  2  2  2=تفاضل

واضح است که استفاده از این روش در مورد محاسبات پیچیده آن قدر ها آسان نیست. اما در اینجا  یک تفاضل ثابت ممکن است در تفاضل بین تفاضل ها پیدا شود ( یا تفاوت بین تفاوت بین تفاوت ها ) . در بیشتر موارد اگر چندجمله ای عبارت xn  را داشته باشد، پیش از پیدا کردن اختلاف ثابت باید n بار تفاوت محاسبه شود. برای محاسبه یک چندجمله ای برای یک سری از مقادیر x ، چنانکه برای تشکیل یک جدول لازم است، برای یک ماشین بسیار آسان تر است تا تفاضل ثابت را جمع کند و با افزودن تفاضلی دیگر به عقب بازگردد _ تا این که وارد یک رشته عملیات ضرب کردن پیچیده شود. و عملیات لگاریتمی و مثلثاتی را، که به این ترتیب نیستند، می توان با تقریب نزدیکی به چند جمله ای های ساده تری کاهش داد.

« ماشین تفاضل شماره 1 » ( مانند ماشین حساب های پیش از آن ) از چرخ های دندانه داراستفاده می کرد و بر اساس سیستم دهدهی کار می کرد _ ولی ساختمان آن از لحاظ پیچیدگی بسیار پیشرفته تر از بقیه ی ماشین ها بود و یک رشته ابداعات در زمینه ی مهندسی مکانیک لازم داشت.

اما بابیج که در گذشته استاد تهیه ی چیز ها با امکانات کم بود، آماده این وظیفه بود. هم چنان که ماشین او بزرگتر می شد، او فکر های بهتری برای خصوصیات ابداعی ماشین پیدا می کرد و همچنان که پیش می رفت آن ها را در ماشین اعمال می کرد. «ماشین تفاضل شماره 1» در سال 1823 شروع شد، ولی هیچ تکمیل نشد. پس از 10 سال کار بابیج طرح اولیه خود را به ماشینی با 25000 قطعه افزایش داد (که فقط 12 هزار قطعه ی آن ساخته شده بود) و هزینه ی به 17470 پوند افزایش یافته بود (که در آن روزگار با این پول می شد که یک چند کشتی جنگی ساخت). بابیج مقدار زیادی از این مبلغ را از جیب خودش پرداخته بود، ولی دولت تصمیم گرفت تا این برنامه را متوقف کند. بهتر بود که در نیروی دریایی سرمایه گذاری کرد تا ماشینی که با ارقامی قرض ملی را افزایش می دهد که فقط خودش می تواند آن را محاسبه کند. با همه ی این مشکلات ، در سال 1827 بابیج فقط از بخش قابل استفاده ای از این ماشین (که فقط از 2000 قطعه درست شده بود) استفاده کرده بود که جدول های لگاریتمی از 1 تا 108000 را محاسبه می کرد. این بخش قابل استفاده از «ماشین تفاضل شماره 1» را عموما اولین ماشین حساب محسوب می کنند. اعداد به ماشین داده می شدند و پاسخ ها به شکل چاپ شده بیرون می آمدند (و بدین ترتیب احتمال خطای انسانی را از میان می بردند).


ماشین تفاضل


اما تا آنجایی که به بابیج مربوط می شد این تازه آغاز کار بود. در سال های 1830 او طرح «ماشین تفاضل شماره 2» را در سر داشت. این مفهوم پیشرفت قابل ملاحظه ای در تکنیک محاسبه بود. این اولین ماشین آنالیتیک می بود. ماشینی که کارکرد آن توسط یک برنامه ی خارج از آن کنترل می شد. بابیج از کارت های سوراخ دار ژاکارد برای کنترل مکانیسم یک ماشین آگاه بود و تصمیم گرفت از این شیوه در ماشین های خودش استفاده کند. این روش او را قادر می ساخت تا هرگونه کارهای محاسباتی را براساس دستورهایی انجام دهدکه توسط کارت های سوراخدار در ماشین گذاشته می شد. این ماشین همانند «ماشین تفاضل شماره 1» حافظه ای داشت که می توانست با این اعداد ضبط شده یک ردیف عملیات مختلف انجام دهد. بابیج خصوصیات اساسی کامپیوتر های مدرن را ابداع کرده بود.

هسته ی اصلی، که همه ی این خصوصیات به آن متصل می شد، قطعه ی مقاومت بود. این هسته شامل 1000 میله ی محوری و بیش از 50هزار چرخ دنده بود و می توانست با استفاده از دستگاه دهدهی اعداد 50 رقمی را محاسبه کند.

متاسفانه دولت انگلستان از تسلیم دربرابر چنین امکانات عظیمی خودداری کرد و با دومین کوشش جهت ورشکسته کردن خزانه ی دولت مخالفت کرد و ماشین تفضل شماره 2 ساخته نشد.

پس از درگذشت چارلز بابیج در سال 1871، طرح او برای ماشین تفاضل شماره 2 برای چندین سال فراموش شد. بعد ها هسته ی اولین موتور آنالیتیکی بر طبق نقشه ی اصلاح شده «ماشین تفاضل شماره 2» ساخته شده. این دستگاه باشکوه 3 تنی را اکنون با تمام عظمت آن می توان در موزه ی علوم لندن تماشا کرد. و کار هم میکند. ( هنگام آزمایش آن 25 مضرب عدد پی را تا 29 رقم اعشاری به آن دادند تا حساب کند _ کاری که 50000 چرخ دنده آن با کمال آسانی انجام دادند.)

ادامه دارد...

منابع:

کتاب 6 نظریه ای که جهان را تغییر داد، اثر پل استراترن

کتاب آشنایی با آلن تورینگ، اثر پل استراترن

۲۰ تیر ۹۶ ، ۱۲:۴۸ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰

بازی زندگی

تصویری که فیزیک و به ویژه نظریه های کوانتوم و نسبیت از جهان ارائه می کنند بسیار متفاوت از برداشت های روزمره ماست. فیزیک جدید ادعا می کند پیدایش و ساختار جهان تنها بر پایه چند قانون بسیار ساده استوار است و بس. قبول چنین ادعایی حتی برای متفکران هم چندان آسان نیست و به نظر می رسد پیچیدگی و نظم فوق العاده جهان کمترین دلیل در رد آن باشد. تصویر اینکه ما، خورشید، کهکشان، جهان، زندگی و تمام پدیده های جهان، همگی نتیجه عملکرد چند قانون ساده هستیم، تنها از رندانی چون حافظ و خیام برمی آید. رندی دیگر هم این موضوع را در قالب یک بازی ریخته است:«بازی زندگی» .
این بازی را ریاضیدانی از دانشگاه کمبریج به نام جان کانوی طراحی کرده است.(Conway`s Game of Life)

اول به معرفی قوانین و قواعد می پردازیم:

دنیای بازی زندگی از یک جدول نامتناهی دو بعدی با بردارهای متعامد ساخته شده‌است که شامل سلول‌های مربع شکل است. هر سلول می‌تواند یکی از دو حالت زنده و یا مرده را داشته باشد. هر سلول با هشت سلول همسایه و همجوار خود به صورت افقی، عمودی و مورب، در تراکنش است. در هر مرحله زمانی از بازی، تحولات زیر اتفاق می‌افتند:

۱. هر سلول زنده با کمتر از ۲ همسایه زنده، می‌میرد. (به دلیل کمبود جمعیت)
۲. هر سلول زنده با بیش از ۳ همسایه زنده، می‌میرد. (به دلیل ازدحام جمعیت)
۳. هر سلول زنده با ۲ و یا ۳ همسایه زنده، زنده می‌ماند و به نسل بعد می‌رود.
۴. هر سلول مرده با دقیقاً ۳ همسایه زنده، دوباره زنده می‌شود.

الگوی آغازین بازی به عنوان بذر سیستم به حساب می‌آید. اولین نسل در بازی با اعمال قوانین فوق بر تک تک سلول‌ها به صورت همزمان ایجاد می‌شود و در آن زاد و ولدها و مرگ و میرها اتفاق می‌افتد. این رویه تا ایجاد نسل‌های آینده ادامه می‌یابد. بدین ترتیب هر نسل تابعی از نسل ما قبل خود خواهد بود.


اگر این بازی را مثلا تا 10هزار مرحله انجام دهیم به نتایج بسیار شگفت آور و جالبی دست می یابیم. برای مثال، حتی اگر مهره ها را در ابتدای بازی کاملا نامنظم چیده باشیم، ساختار های بسیار پیچیده و منظمی شکل می گیرند، برای مدتی باقی می مانند، هر از گاهی تولید مثل می کنند و سرانجام از بین می روند. علاوه بر اینها، دو پدیده چشم گیر نیز مشاهده می شود: یکی اینکه هرقدر بازی را ادامه می یابد، ساختارهای ساده به سازه های پیچیده تبدیل می شوند (تکامل می یابند). مثلا ، همانگونه که در زیر می بینیم، از بی نظمی خود به خود به خاطر چند قانون ساده ، نظم به وجود می آید.


        


                


نه تنها پدیده دوم بسیار مهم تر است، بلکه موجوداتی که شکل می گیرند (یا متولد می شوند) رفتار ها و خصلت های خاصی از خود نشان می دهند که مشابه رفتار و خصوصیاتی است که در موجودات زنده مشاهده می شوند و جالبتر اینکه پاره ای از آنها را خصایص ذاتی یا غریزی می دانیم. در این بازی ساختارها (یا موجوداتی) شکل می گیرند که با وجود بزرگ یا کوچک شدنشان، یکپارچگی خود را حفظ می کنند. بعضی از این ساختارها هرچه در زمان جلوتر می روند مهره هایی را پشت سر خود به جا می گذارند. برخی دیگر، تا بزرگ می شوند، موجودات کوچک تری در اطرافشان ظاهر می شوند که شروع به خوردن آنچه از موجود بزرگتر بر جای مانده میکنند ( از موجود بزرگتر تغذیه می کنند )  و جالبتر اینکه اگر از خوردن آنها جلوگیری شود، راه موجود بزرگتر را سد میکنند. ( مشابه بچه ای که اگر مادرش به او غذا ندهد مزاحمش می شود) و در نهایت اگر باز هم غذا به آنها نرسد موجود بزرگتر را تکه تکه می کنند.

نکته مهم و شاید باور نکردنی این است که 3 قانون این نظم را از این بی نظمی در می آورد و شاید جهان ما نیز تنها با چند قانون ساده به پیچیدگی حال رسیده باشد. 




منابع:

کتاب صفر اثر دکتر مسعود ناصری

ویکیپدیا

www.conwaylife.com


۱۷ تیر ۹۶ ، ۱۴:۲۰ ۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰

رساله ای در باب تاریخ کامپیوتر

می توان گفت اختراع کامپیوتر یکی از بزرگترین دستاورد های تکنولوژیکی بشریت است. کامپیوتر را می توان در ردیف استفاده از آتش ، کشف چرخ، و کاربرد الکتریسیته دانست. این پیشرفت ها نیروهای طبیعی را مهار کرد اما کامپیوتر هوش را به کنترل در آورد.
در دنیای امروز، کامپیوترها چنان  در زندگی ما رسوخ کرده اند که وجود آنها را امری بدیهی می دانیم. اما قرن ها طول کشید تا مهندسان و ریاضیدانان توانستند دستگاه هایی بسازند که در نهایت سند شکست آلمان را در جنگ جهانی دوم امضا کردندو طلایه دار عصر نوین باشند.



ادامه مطلب...
۱۵ تیر ۹۶ ، ۱۳:۴۹ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰

فاوست

فاوست خسته و ناامید است. تصمیم می‌گیرد تا با شیطان جهت کسب دانش بیشتر و قدرت جادو وارد گفتگو شود. او می‌خواهد تا از تمام دانش و لذت این دنیایی بهره‌مند شود. در مقابل، نماینده شیطان، مفیستوفلس ظاهر می‌شود. او این معامله را با فاوست انجام می‌دهد: مفیستوفلس به قدرت جادویی او برای مدت یک دوره کمک می‌کند، ولی در پایان دوره، روح فاوست به شیطان تعلق دارد و فاوست به شکل ابدی ملعون خواهد بود. در داستان‌های اولیه، این دوره معمولاً ۲۴ سال ذکر شده است.



در مدت زمان قرارداد، فاوست به انحای مختلف از مفیستوفلس بهره می‌جوید. در بسیاری از نسخه‌های داستان، از جمله در نمایش‌نامۀ گوته، مفیستوفلس او را کمک می‌کند تا دختری زیبا و معصوم را که معمولاً مارگاریت نامیده شده و در نهایت زندگی‌اش نابود می‌شود، اغوا کند؛ هرچند در نهایت، معصومیت مارگاریت نجاتش می‌دهد و او وارد بهشت می‌شود.
در روایت گوته، فاوست نیز با رحمت خدا به خاطر کوشش مدامش و همچنین درخواست مارگاریت از خدا نجات می‌یابد. اما در نسخه‌های اولیه، فاوست برای همیشه فاسد شناخته می‌شود. او فکر می‌کند که گناهانش قابل بخشش نیست. در این روایت‌ها وقتی پایان دوره می‌رسد شیطان او را به جهنم همراهی می‌کند.


قسمت اول با مقدمه‌ای در باب بهشت شروع می‌شود. خداوند بنا به خواهش شیطان به او اجازه می‌دهد تا درستی و راستی فاوست، خدمتگزار خدا را آزمایش نماید.  مفیستوفلس با فاوست سالخورده معامله‌ای می‌کند. اگر فاوست برای یک لحظه با این معامله موافقت کند، روح از تنش پرواز خواهد کرد. فاوست دوباره جوان می‌شود و با مفیستوفلس به مسافرت می‌پردازد تا از تمام لذایذ زمینی برخوردار گردد. در زمین عاشق دختر ساده‌ای به نام مارگارت می‌شود بعد به او خیانت می‌کند و مسؤول سقوط و مرگ او می‌گردد. مفیستوفلس گمان می‌کند که روح مارگارت را اسیر خواهد کرد ولی صفای عشق او نسبت به فاوست و امتناع او از نجات یافتن از چنگال مرگ، سبب نجات او می‌شود. قسمت اول نمایش به پایان می‌رسد ولی فاوست هنوز در دنیای شهوات و هوس‌ها، آن لحظه پر شکوه هستی را که در آرزوی به چنگ آوردنش می‌باشد، نیافته است.

در قسمت دوم فاوست که مربوط به زندگی عادی و زیبایی طبیعی است، شعر فلسفی عمیقی به کار گرفته شده است، که شباهت کمتری به قسمت اول دارد. فاوست در اینجا تمام قدرت‌های دنیوی و معنوی را می‌آزماید و هنوز آن لحظه‌ای را که چنین مشتاقانه در جستجویش است، حتی در عشق هلن تروا نمی‌یابد. مفیستوفلس تقریباً از انجام معامله اش نومید شده است. سرانجام  فاوست خسته و سیر از گشت و گذار دوباره مرد سالخورده‌ای می‌شود و علاقه‌مند می‌گردد که اراضی دریا را دوباره آباد کند. این نقشه در نظر او کار کوچکی می‌نماید و حال آنکه فواید بیشماری برای تعداد بسیاری از مردم دربردارد در اینجا فاوست با تعجب می‌بیند که این کار غیر جالب و اجتماعی خوشحالی عمیق و حقیقی را به او ارزانی داشته است. این انگیزه چنان شریف است که مفیستوفلس عاقبت از به چنگ آوردن روح فاوست مانند روح مارگاریت بیچاره در قسمت اول داستان، محروم می‌شود.


شما می توانید با کلیک کردن روی عکس زیر این شاهکار ارزشمند را دانلود کنید:



البته شایان ذکر است که دو فیلم در رابطه با این اثر هنری ساخته شده است:



۲۹ ارديبهشت ۹۶ ، ۱۳:۳۱ ۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰

مجموعه معماهای شطرنجی شرلوک هلمز

در کتاب زیر که به فارسی ترجمه شده است ما معماهایی از شطرنج را می بینیم که نه تنها به شطرنج مربوط است بلکه منطق و استدلالات شما را به چالش می کشد و به شما کمک می کند که قدری بهتر بیندیشید و استنتاج کنید. این کتاب تازه به فارسی ترجمه شده و توسط هیچ ناشری هنوز چاپ نشده.

این معما ها روح کارآگاهی و شرلوک هلمزی را در خود دارد و اشتیاق خیلی زیادی نسبت به معماهای معلولی شطرنج به شما می دهد. قابل توجه است که این معماها را ماشین های شطرنج قوی مانند هودینی نتوانسته اند حل کنند و تنها ماشینی که می تواند آن را حل کند ماشین فکری انسان است!


 امیدوارم که سطح تفکرتان بالا بیاید. برای دانلود روی عکس کلیک کنید.




۲۲ فروردين ۹۶ ، ۰۰:۵۱ ۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰

تسلا

تسلا به معنای واقعی یک نابغه ی تمام عیار بود. او جریان متناوب الکتریکی برق را اختراع کرد که الان برق دنیا از این جریان ساخته شده. او به نحوی جادوگر نیز بود. او اختراعاتی داشت که 100 سال از زمان جلوتر بود. به عنوان مثال سیم پیچ تسلا الان به عنوان شارژر بی سیم گوشی های هوشمند مورد استفاده قرار می گیرد. تنها پیشنهاد می شود که در اینترنت بیشتر جستجو کنید تا از این دانشمند نابغه بیشتر آگاهی پیدا کنید. پیشنهاد دیگر من این است که با کلیک روی عکس زیر مستند زیبای وی را دانلود کنید.





زیرنویس فارسی را با کلیک روی زیرنویس فارسی بدست آوردید.

۲۵ اسفند ۹۵ ، ۰۱:۳۰ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰

دیدن نه نگاه کردن

"تو می بینی، ولی توجه نمیکنی. تمایز بین این دو کاملا آشکاره"

                                                                                                                  "رسوایی در بوهم"


توانایی های مشاهداتی شرلوک هلمز بی همتا بودند. ما واقعا در نگاهمان دقتی نداریم و خیلی از نکات مهم در یک پدیده از دیدمان پنهان باقی می مانند. چرا؟ 


اساس کار شرلوک هلمز مشاهده نکات جزئی است.  خود شرلوک می گوید: دنیا پر از چیزهای واضحی است که کسی شانس دیدنش را ندارد.  همین جمله خود کافی است برای این موضوع که می بینیم اما واقعا نمی بینیم.


برخی از ما ذاتا دقیق تر از سایرین هستیم، ولی این توانایی را می توان با سخت کوشی و ثبات قدم بدست آورد. دین ( یعنی ملاحظه کردن با چشم ها) کار آسانی است؛ ولی مشاهده ( یعنی جذب کردن اطلاعاتی که با چشم هایتان دریافت کرده اید در مغزتان ) دشوارتر است. 


آیا می توانید بگویید عزیزترین شخص زندگی تان آخرین بار چه لباسی به تن داشت؟ یا آخرین ماشینی که از کنارتان گذشت چه رنگی بود؟ شماره پلاک همسایه بغلی تان چند است؟ یا شماره تلفن پسردایی پدرتان چیست ؟ یا.... یا..... یا ......


اگر این مهارتی نیست که به راحتی به سراغتان آمده است، آگاهانه تلاش کنید در زندگی روزانه تان "مشاهده گر" باشید. هر چه بیشتر برای کسب این مهارت تمرین کنید، برایتان طبیعی تر خواهد شد.


۲۵ اسفند ۹۵ ، ۰۱:۱۲ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰

شرلوک هلمز واقعی


او انگلستان دوران ویکتوریا را با مهارت عجیب خود در حل کردن پرونده‌های دشوار شگفت‌زده کرد. کار او مبتنی بر منطق و آگاهی از اصول پزشکی قانونی بود و البته مهارتی هم در تغییر چهره داشت و البته اطلاعات بسیاری درباره جرم و جنایت داشت.

اینها توصیف‌های کارآگاه خیالی شرلوک هلمز نیست، بلکه ویژگی‌های جروم کامینادا، کاراگاه واقعی است که تحقیقات جدید نشان می‌دهد یکی از منابع الهام سر آرتور کانن دویل در خلق شخصیت ماندگار شرلوک هلمز بوده است.
قرار است ماه آینده میلادی زندگینامه کامینادا منتشر شود و شنیده می‌شود زندگی این آدم شباهت‌های بسیاری با شخصیت شرلوک هلمز داشته است. مخصوصا که روش هر دو نفر بسیار متفاوت بوده و خودشان هم آدم‌های عجیبی بوده‌اند. از طرفی پرونده‌های کامینادا شباهت‌های بسیار زیادی با خطوط داستانی کانن دویل دارد.
آنجلا باکلی، نویسنده این کتاب در تحقیقات خود متوجه شده که یکی از پروند‌ه‌های کامیاندا ماجرای درگیری او با مجرمی بسیار باهوش بوده که شباهت بسیاری با ایرن آدلر، یکی از شخصیت‌های داستان‌های کانن دویل دارد. از طرفی کامینادا نیز مدتی طولانی و در چندین پرونده خود با مجرمی سروکار داشته که یادآور موریارتی، دشمن ازلی و ابدی شرلوک هلمز است.
این نویسنده درباره کامینادا و شرلوک هلمز گفت: «کامینادا در زمانی به چهره‌ای ملی بدل شد که شرلوک هلمز در حال خلق شدن بود. شباهت‌های بسیاری بین این دو شخصیت وجود دارد و مشخص است که کانن دویل برای خلق شخصیت خیالی خود از کاینادای واقعی الهام گرفته است.»
جروم کامینادا فرزند پدری ایتالیایی و مادری ایرلندی بود که در منچستر زندگی می‌کرد. با این حال پرونده‌های جنایی مختلف او را مجبور می‌کرد به نقاط مختلف کشور سفر کند و موفقیت‌هایش موجب شد که در تمام کشور محبوب باشد و روزنامه‌های مختلف شرح پرونده‌های او را منتشر می‌کردند.
این کارآگاه بیشتر دوران کاری خود را در اداره پلیس شهر منچستر سپری کرد، اما پس از مدتی مثل شرلوک هلمز به عنوان «کاراگاه مشاور» انجام وظیفه می‌کرد.
کامینادا در میانه دهه 1880 به شهرت رسید، درست مدتی کم پیش از منتشر شدن داستان «اتود در قرمز لاکی» که برای اولین بار هلمز را به خوانندگان معرفی کرد. از همان زمان شباهت بین این دو شخصیت واقعی و خیالی مایه بحث و جدل بود.
شرلوک هلمز با بسیاری از خلافکاران زیرزمینی در ارتباط بود و از آنها اطلاعات می‌گرفت، کامینادا هم مشهور بود که خبرچین‌های بسیاری داشت که در دنیای زیرزمینی فعال بودند. کامینادا با استفاده از اطلاعاتی که این افراد در اختیارش می‌گذاشتند گنجینه‌ای از اطلاعات مفید درباره دنیای مجرمان داشت. او اغلب سر قرارهایش با این افراد با لباس مبدل و چهره گریم‌شده ظاهر می‌شد و این درست همان کاری است که شرلوک هلمز انجام می‌دهد و این نکته را حتی در نسخه امروزی داستان‌های کانن دویل یعنی سریال «شرلوک» با بازی بندیکت کامبربچ می‌شود دید.
شرلوک هلمز علاقه عجیبی داشت که شب‌ها در خیابان‌های پرخطر راه برود و در هر قضیه مجرمانه‌ای دخالت کند. کامینادا نیز چنین رفتاری داشته است.
کامینادا که به «وحشت خلافکاران» و بعدها به «گاریبالدی کارآگاهان» شهرت پیدا کرد، به این معروف بود که با دقت در طرز راه رفتن اشخاص می‌توانست تشخیص دهد کدام آن‌ها مجرم است. او برای رسیدن به این مهارت مدت‌ها وقت صرف تماشای راه رفتن زندانیان کرده بود.
این کارآکاه در دوران فعالیت خود هزار و 225 نفر را راهی زندان کرد و یکی از پرونده‌های معروف او «راز کالسکه چهارچرخ» بود که حتی عنوانش هم یادآور داستانی از کان دویل است.
به گفته باکلی که مورخ موردتائید انجمن تبارشناسان است همچنین ادعا کرده که در زندگی کامینادا نیز شخصیتی وجود داشته شبیه موریارتی. نام این فرد باب هاریج بوده، خلافکار باهوشی که مدت 20 سال از چنگ کامینادا فرار کرد و در نهایت کامینادا موفق شد به جرم «دزدیدن یک ساعت» او را برای هفت سال به زندان بیندازد.
چنین حکمی برای خلافی به این کوچکی بسیار سخت‌گیرانه بود و هاریج قسم خود پس از آزاد شدن انتقام بگیرد. او پس از آزادی به دنبال کامینادا افتاد و در نهایت پس از کشتن دو پلیس با کامینادا رودررو شد، اما کامینادا توانست اسلحه خود را زودتر از غلاف بیرون بکشد و هاریج را به جرم ارتکاب به قتل به حبس ابد محکوم کند.
البته این اولین بار نیست که ادعا می‌شود شخصیتی واقعی منبع الهام کانن دویل بوده است. خود دویل گفته بود که دکتر جوزف بل، جراحی معروف در ادینبورگ یکی از منابع الهام او بوده. برخی مورخین نیز مدعی هستند سر هنری لیتل‌جان، پلیسی که البته جراح هم بود منبع الهام کانن دویل بوده است.
با این حال باکلی معتقد است در کتابش که «شرلوک هلمز واقعی» نام گرفته، مدارک و اسناد محکمی ارئه داده و نشان می‌دهد جروم کامینادا منبع الهام شخصیت شرلوک هلمز بوده است.
۱۵ بهمن ۹۵ ، ۲۳:۰۵ ۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰