بحث را با مسئله ای به نام «وضعیت ثابت قابل قبول» (Ok Plateau) شروع میکنم. برای روشن شدن موضوع یک مثال می زنم.
هنگامی که آغاز به یادگیری تایپ (نوشتن با دستگاه) می کنید، در ابتدا بسیار سریع تایپ یک دستی و به هم ریخته ی شما، به تایپی دودستی و بادقت تبدیل می شود. سپس به مرحله ای می رسید که انگشتان بدون هیچ گونه تلاشی خودشان روی کلید ها حرکت می کنند؛ آن قدر روان که به نظر می آید کار تایپ بدون هیچ گونه تمرکزی صورت می گیرد و انگشتان شما بدون هیچ گونه تفکری، کار تایپ واژه ها را انجام می دهند. اما درست در همین جا ، پیشرفت بیشتر افراد در تایپ متوقف می شود. اینجاست که به نظر می آید که به وضعیتی ثابت رسیده اید. اگر درباره ی آن فکر کنید، به نظرتان پدیده ای عجیب می آید، زیرا همیشه شنیده ایم تمرین باعث پیشرفت در کار می شود. به همین دلیل است که خیلی ها به امید پیشرفت در کار تایپ، چندین ساعت در روز پشت دستگاه می نشینند و تمرین می کنند. اما چه عاملی باعث می شود که پس از آن دیگر روز به روز در کارشان بهتر و بهتر نشوند؟


در دهه 1960، روانشناسانی به نام های «پل فیتس» و «مایکل پوسنر» سعی کردند به این پرسش پاسخ دهند. به نظر آنها، هر فرد در فرآیند کسب یک مهارت، سه مرحله را پشت سر می گذارد. در مرحله نخست که به آن «مرحله ی شناختی» می گویند، شما درباره ی کار فکر می کنید و برای انجام ماهرانه ی آن روش هایی را پیدا می کنید. در مرحله دوم که به آن «مرحله ی ارتباطی» می گویند، شما کمتر توجه تان به کار است و در عین حال کمتر هم دچار اشتباه های فاحش می شوید؛ می توان گفت که در کل به سوی بازدهی بیشتر پیش می روید. سرانجام به مرحله ای می رسید که فیتس بر آن نام «مرحله ی خودکار» گذاشته است. در این مرحله، شما می فهمید که برای انجام این کار به اندازه کافی مهارت پیدا کرده اید و اینکه از اساس آن را به صورت خودکار انجام می دهید. در همین مرحله است که برای انجام کار، دیگر شما به شش دانگ حواستان نیاز ندارید که در بیشتر زمان ها چیز خوبی است! چون در این حالت، ذهن شما حداقل در یک مورد از نگرانی خلاص می شود. 

هر اندازه شما کمتر مجبور شوید که به کارهای روزمره و تکراری خود توجه کنید، بیشتر می توانید توجه خود را معطوف مواردی کنید که واقا مهم است؛ مواردی که پیشتر به آنها برخورد نکرده اید. بنابراین ، وقتی که تایپ کردن را به خوبی فراگرفتیم ، آنرا به قفسه پسین سرمان، جایی که مخصوص ذخیره سازی اضافه هاست می فرستیم و دیگر چندان توجهی به آن نمی کنیم. شما می توانید این جابجایی در اسکن مغز کسانی که در حال یادگیری مهارتی جدید هستند، ببینید. 

هنگامی که انجام آن کار در آنها به صورت خودکار در می آید، فعالیت بخش هایی از مغز که مربوط به استدلال های هوشیارانه است، کمتر می شود و دیگر قسمت های مغز کار را به عهده می گیرند. می توانید این مرحله را «وضعیت ثابت قابل قبول» بنامید.

این جایی است که شما از مهارتی که یاد گرفته اید راضی هستید، دیگر به پیشرفت پایان می دهید و همه چیز را به حالت خودکار در می آورید.


ادامه دارد ...